girl land

ساخت وبلاگ
آقا من درسام تموم شد و معدلم اومدم و فقط ۴ صدم با الف بودن فاصله داشتم و خب خیلی کم بود ، گفتم ترمیم معدل بزنم کاش نمیزدم girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1402 ساعت: 11:46

من ۱۴ ام آخرین امتحانمو بالاخره بعد از کلی تعطیلی ها دادم و تموم شد با اینکه کلی برنامه ها داشتیم ولی همشون خراب شد و با حال بد برگشتم خونه . اقا من کاش تموم نمیکردم از وقتی تموم کردم آزمون استخدامی نمونده که بابام برام نفرسته، چه انتظارا اخه بخدا girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 10 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 5:42

دیگه عادت کرده بودم به امتحان و انقد خوب میخوندم دیگه گله هم نمیکردم که اصلا وقتی برای خوندن نیس چون تو فرجه هم خونده بودم راحت تموم میکردم و خوب خوب مینوشتم زد و برف بارید و چند ساعت بعدش گفتن فردا همه چی تعطیل گفتم اشکال نداره یه درسه دیگه اوکی میخونم که فرداشم تعطیل شد و بعدش تا اخر هفته تعطیل girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 4:54

برای دومین بار همین امتحانم بخاطر برف تعطیل شد girl land...

ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 4:54

تعهد داشتن برام خیلی حس خوبی میده ، اصلا نمیدونم چجوری بگم که جوری نشه که از این دخترا دبیرستانی تازه رل زده نشون بدم خودمو girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 16:17

برف از دیروز بعد از اینکه از امتحان اومدم شروع کرده ب باریدن ، بعدم که از عصر بکوب باریده تا الان ، دیشب اعلام کردن که امتانای یکشنبه تعطیله و الانم امتحان های دوشنبه اخه چقدر تعطیلی من اخه درس خونده بودم با اینکه امروز یه امتحان سخت داشتم ( متون حقوقی) و فردا که تعطیل شد دوتا امتحان ناراحت شدم از تعطیلی ، میخواستم دیگه زود تموم شه اخه ۱۵ تا امتحان دارم تا الان ۸ تاشو دادم و مونده بقیش البته اگه برف بزاره . کلی غر زدم سر تعطیلی افتادن ۴ و ۷ بهمن . تا اینجا خداروشکر امتخان هامو خوب دادم درحد ۲۰ ینی غیر وصایای امام girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 16:17

دیروز بعد امتحان پیشگیری از جرم که ساعت ۹ تموم شد با آقای چشاش ت اون هوای نسبتا سرد و نم نم بارون کلی قدم زدیم اطراف دانشگاه رو تا اون کافه ای که میخوایم باز شه . بعد اون رفتیم شهر کتاب کلی گشتیم میدونه عکس گرفتن رو دوس دارم رو پله ها بودم که روی دیوارش آینه های زیادی زده بودن که شعر نوشته داشت توشون مشغول خوندنشوم بودم که دیدم داره عکس میگیره هی بهم میگه یکم اونور یکم اینور نگو داشته تلاش میکرده قیافه من جوری روی اینه بیوفته که روش نوشته " زیبا تر از آنی که بخوانیمت ماه لا حول ولا قوه الا بالله" وقتی عکس رو ددیم از ذوقم میخواستم قورتش بدم . تقریبا ساعت ۱۱ بود که رفتیم کافه سرام اصلا نگم چه محیطی چه پذیرایی چه وسایلای قشنگ و ظروف سرو زیبایی محیطش خیلی خوب و بدلمون نشست وافا سرام و چایی سفارش دادیم طول کشید تا بیارنش کلی حرف زدیم اونجا برام سرتاسر ارامش و لذت بود بعدم که اوردن سفارشارو نگم از طعم خوب و دیزاین قشنگش خلاصه خیلی ناراحت بودیم که چرا اینجارو دیر کشفش کردیم ،چون دیگه دانشگاه اخرشه و کم میتونیم باهم باشیم بعدم که عید و سربازی ☹️این بود خلاصه یک روز بارانی، برفی پر از لذت من بمونه ت دفتر خاطرات بلاگفایی girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 16:17

۳ روز از شروع امتحانت ترم آخر گذشته و من ۵ تا امتحانم رو دادم و هنوززز به درسای اختصاصیم نرسیدم اینطوری بگم که خواندن ۵ تا درس عمومی واقعا مغزمو فشار داد و میخوام داد بزنم من دیگه توان ادامه دادن ندارم. ده تا از امتحانام مونده به هرکس میگم اینقد امتحان دارم اینقد همونی تعجب میکنه. بیشتر اون چیزی که باعث لج من میشد این بود که اقااا اوکی من درس انقلاب یا وصایا رو میخونم اوکی بالاخره دیگه برای کشورمون ربط دارن این یکم برام قابل درکه ولی اخه تاریخ تحلیلی صدر اسلام و تاریخ فرهنگ تمدن اسلامی دیگه چیه اخهههه اخه به من چه ب چه دردم میخوره بخونم که چی بشه چیزی که مربوط به قرن ها پیشه. + دوتا درس تاریخ تحلیلی و صدر اسلام استاداش یکی بودن و هیچ حذفیات یا جزوه ای نداده بود و کتاب معرفی کرده بود و باید همشو میخوندیم، منم میخوندما ولی چیزی یادم نمیموند که از یادمم بره همون لحظه میپرید از ذهنم. اقا خلاصه هر دوتا امتحان رو در حد قابل قبول دادم، امروز تا دیر وقت تو دانشگاه موندم تا استاد رو ببینم و خودم رو معرفی کنم و بگم همکار بابام بودن و فلان همین، که گفتم شناخت و خودش همینجوری گف شما مشخصات و کد ارائتون رو برام اس ام اس کنید، حالا ایشالا که برای نمره گف از اون لحظه به بعد حس میکنم ادم شاد تریم و پوست دو درجه سفید شده girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 3:43

خسته شدم از بس یلدایی تازه عروس دیدم girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 9:38

دیروز ساعت ۱۶ و ۳۰ اخرین کلاسم تموم شد و اومدم خونه انگار که کل غم عالم نشست تو دلم ، درسته هیجان داشتم تا زود تموم شه ولی وقتی واقعنی اتفاق افتاد خیلی ناراحت شدم . فقط هم گریه میکرد ، بیشتر به این ناراحت بودم دیگه نمی‌تونم مثل دوران دانشگاه با آقای چشاش باشم و بریم کل شهر رو قدم بزنیم بریم کافه ها و ... دیگه کمتر میشه این دیت ها. یعنی کلا ناراحتیم بخاطر این بود. حالا افسردگی اصلیم موقع اخرین امتحانمه .

girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 9:38

سلام سلام ، امسال مثل هر سال از ۲۸ ام اومدیم مشگین و اینبار فقط با وسایلای کمتر هنوز به خودم قول داده بودم لباس کم برمیدارم ولی بازم ۳ تا کوله پشتی شد که یکیش کتابام بود خودم میدونستم وسایلامو الکی برمیدارم ولی خوب حداقل برا کمتر کردن عذاب وجدانم برداشتم، رفتیم خونه ننم ( ینی مامان بابام ) دو روز تا عید رو رفتیم خونه آقام و مامان بزرگم موندیم (ینی مامان و بابای مامانم) . برای پزیرایی از مهمونای عید الهه موند خونه ننم تا به اون کمک کنه و منم رفتم خونه مامان بزرگم . بعدم که ۵ ام الهه وقت دکتر داشت برای عمل دماغش رفتیم پارس اباد چون دکترش اونحا بود و رفتیم اونجا خونه عمه پریسام، با الینا و الوین وقت میگذروندم ۶ ام الهه عمل کرد تا ۸ام اونحا بودیم بعدم اومدیم مشگین و خونه ننم وای نگم که من جقد کار کردم اونجا ینی یه سالی که مامانم نمیزاشت خونه خودمون کار کنم ننم قشنگ جبران کرد یه کاری رو میگف انجام میدادم منتطر میموند بشینم دوباره صدام میزد خلاصه زیاد نمیخوام اینجا غر بزنم فقط فقط خدا خدا میکردم تموم شه این عید بریم اردبیل ، یه روزم که با الینا رفتیم بازار و چند تایی وسایل ارایشی خریدیم و اخر سرم رفتیم یه حایی تاریخی هست تو مشگین تا عکس بگیرم و منم اولش خوشم نیومد از عکسا ولی یکش به دلم نشست و پستش کردم ، کلی مهمون میومد عیادت الهه . دیروزم که الهه برا برداشتن بخیه هاش رف دوباره پارس اباد و منم تنهایی موندم خونه اقام و مامانبزرگم نگم از سردردم میخواستم سرمو قطع کنم و گفتم یکم بخوابم جلو بخاری تو گرما که تازه چشام داشت گرم میشد که شیشه بخاری تصمیم گرفت خودکشی کنه یه حوری پریدم از خوابااا شانس اوردم روم نریخت وگرنه قشنگ کباب میشدم . الانم که ۱۳ امه و قراره بعد از ظهر بریم بالاخره ار girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 20:56

امروز بعد کلاس دیگا نرفتیم خونه و از ساعت ۱۲ و نیم تا ۳ منتظر موندیم تا کلاسمون شروع شه، من بودم و فاطمه و اقای چشاش و حمید نشسته بودیم و کلی حرف میزدیم از هر دری حرف زدیم همو مسخره کردیم دعوا ولی خب جدی نبود همشونم روزه بودن من دیگه داشتم تلف میشدم اقای چشاش متوجه شد وگف ما پاشیم بریم کوجه پشتی من یه چیزی بخورم تازه رسیده بودیم و منم کیک میخوردم فاطی زنگ زد حمید دعوا کرده بیاین همو با فلانی فحش میدن من یه لحظه شُک شدم برگشتم ب اقای چشاش گفتم حمید دعوا... هنوز جملم تموم نشده بود دیدم کنارم نیس میدویید سمت دانشگاه با چه سرعتی منم از پشت سرش نتونستم بهش برسم اون لحظه که اقای چشاش میدویید و منم پشت سرش دوتا پسر بودن فک کرده بودن دعوا کردیم و منم برا منت کشی پشت سرش میرم میگفتن رفتنی میره ول کن girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 20:56

شنبه ها روز سختیه برام چون از صبح کلاس دارم تا عصر کل تایم استراحتمم نیم ساعت از ساعت یک تا یک و نیمه دوتا کلاس اول رو سرحالم ولی دوتای بعدی مثل عذابه برام مخصوصا که درس عمومیه تو کلاسش استاد انقد حرف میزنه سردرد میگیرم کلاس چهارم یکی از درس های اختصاصی و مهمیه و میخام فقط بخوابم و متاسفانه چیزی از درس متوجه نمیشم و فقط سر درد دارم، امروزم که اونجوری بود ،ینی میتونم بگم بد ترین روزامه.متنفرم از شنبه ها واقعا نمیدونم من انتخاب واحد کردنی چیکار میکردم ،،،، تولد اقای کامرانی هم بود البته ۱۰ روزی میگذشت ازش ولی امروز قسمت شد کادوشو بدیم. منم سردرد زیادی داشتم تو حیاط دانشگاه بودیم فقط میگفتم زود تموم شه پاشیم بریم ، خصوصا که ازش زیادی خجالت میکشم ، با اینکه از دوستای خوب و قشنگیه احتمالا بخاطر سن بالاشه زیادی راحت نیستم باهاش.+ امروز با دوستا داشتیم میرفتیم پشت مسجد ک زیاد کسی نمیاد و سوت و کوره روزه خاری کنم girl land...
ما را در سایت girl land دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : turkgiziha بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 20:56